کتاب آبنبات دارچینی در ادامه آبنبات هل دار و آبنبات پسته ای نوشته شده و ماجرای زندگی محسن و خانواده اش را با زبانی شیرین و طنز و با لهجه زیبای خراسانی در گفت و گوی میان شخصیت ها، روایت می کند.
ملیحه با آقای دکتر زیر یک سقف زندگی می کند، دایی اکبر مدت هاست ازدواج کرده و دریا که محسن به خودش وعده داده با او ازدواج کند از خانه شان کوچ کرده و به جنوب رفته است. محسن پسری دبیرستانی است که با پدر و مادر و مادربزرگش زندگی می کند و اتفاقات پیرامونش را به شکلی جذاب روایت می کند.
بخشی از متن کتاب آبنبات دارچینی:
اول درباره نامردی های امریکا چیزهایی گفت که همه ما فکر کردیم خوب است اسلحه برداریم امریکا را بکشیم. بعد هم از تغییر نقشه استکبار، به خصوص امریکا، برای جوان ها گفت و درباره ارتباط آن با بحران بلوغ نوجوان ها حرف های جالبی زد. غلامی، در حالی که یادش رفته بود که گفته سرما خورده، با صدای بلند پرسید: «اجازه، مشه مثال بزنید؟»
-مثلا همون آدامسای هندی که توی بازار پر شده و توش عکسای آن چنانی هست. دیدین دیگه؛ ها؟
-بعله.
-خاک تو سرِتان.
-اجازه، اونا مگه هندی نیستن؟
-برپا… بشین… برپا… بشین.
آقای کریمی نژاد، برای بازتر شدن موضوع، از غریزه حیوانی و بلاهایی که در دنیا و آخرت بر سر آدم می آورد چیزهایی گفت که باز همه بچه ها فکر کردند خوب است با همان اسلحه ای که می خواستند امریکا را بکشند اول خودشان را نقص عضو کنند…
برچسب: داستان های خنده دار رمان ایرانی رمان پرطرفدار
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.