کتاب پسر ششصد ساله نوشته میلاد پرنیانی داستان انسانی است که در زمان زندگی نمی کند. او در زمان گم شده است.
کانون روایت درونی است و بخش مهم داستان در ناخودآگاه راوی می گذرد. به بیانی دیگر در کتاب پسر ششصد ساله واقعیت و خیال در هم تنیده اند.
شخصیت اول داستان در بین راه با فلاسفه شش قرن ابتداییِ جهان اسلام دیدار می کند. از نظر شخصیت اول داستان، زمان پدیده ای است که انسان را در چنگال خود حبس کرده و فرصت تنفس را از او می گیرد. بنابراین روحِ زمان به قطبِ منفی داستان تبدیل شده است. خرس های داستان تجسم روحِ زمان در دنیای مادی هستند. علت اینکه از خرس جهت این مفهوم استفاده شده جمله معروف هگل است که می گوید نخبه های اصلاحگر(که در این داستان فلاسفه مصداق آن هستند) تحولاتی را که در شرایط عادی باید در زمانی طولانی صورت پذیرد را جلو می انداختند. این عده چونان ماهیانی بودند که خلاف جهت جامعه شنا می کردند و ناگزیر شکار خرس هایی می شدند که روحِ زمان آنها را برای ایمنی از تعدی به حریم خویش در مسیر رودخانه قرار داده بود.
پسر ششصد ساله به دنبال هویت خود می گردد. از این رو پدرش به عنوان سمبل هویت او در نظر گرفته شده است و او قصد یافتن پدرش را دارد، حال آنکه او کشف کردنی است، و نه پیدا کردنی. به نظر می رسد او دچار نوع خاصی از بیماری صرع است اما قصد دارد از این بیماری برای خودش یک ظرفیت بسازد تا به هدفش برسد. او فکر می کند قبلاً پدرش را در رویاهایش دیده اما روحِ زمان خاطراتش را پاک کرده است. به همین منظور هر شخصی را غیر از روحِ زمان در رویاهایش می بیند می پندارد گمشده اش را یافته! او اما هر چه جلوتر می رود به اشتباه خودش بیشتر پی می برد.
نوعی تضاد در سیر خطی روایت های تاریخی این داستان وجود دارد. در دنیای واقعی زمان به سرعت به جلو پیش می رود اما در رویاهای پسر ششصد ساله زمان خلاف عقربه های ساعت طی می شود. اصولاً مکان و زمان برای او محلی از اعراب ندارد و به همین سبب روحِ زمان از او ناخشنود است. پسر ششصد ساله خودش را یک پیامبر می داند اما معجزه اش ماورایی نیست. این نماد، می تواند اشاره ای به فلسفه باشد و اصولاً پسر ششصد ساله، خودش تجلیِ فلسفه است.
از دیگر شخصیت های این داستان زاغ است که در عرفان، نماد قلم است. در اینباره گفتهاند علاوه بر خضر، یک زاغ هم خود را به چشمه آب حیات رساند و از آن خورد و جاودانه شد اما در گلویش سوراخی پیدا شد که از آن ماده ای سیاه بیرون می آمد.
مخاطب در این داستان با حکمت نظری و عملی در دنیای اسلام آشنا می شود.
در این رمان نویسنده کوشیده است در قالب گفتگو، تلمیح، تمثیل، بیان حکایات و خرده روایات عرفانی، فلسفی و استفاده از ماجراهای تاریخی، سیر و روند رو به رشد تاریخ فلسفه اسلامی را به خواننده معرفی کند.
گفتگوهای بین پسر و فیلسوفان که در فضایی سوررئال و بعضاً در هالهای از طنز پیچیده شده اند، خوانندگان جوان را درگیر حیات فکری و فرهنگی شش قرن ابتدایی اسلام می کند و زمینه را برای مطالعات بعدی آنها فراهم می آورد. در این داستان شاهد یک پایانِ چندوجهی هستیم که به نوعی می تواند تداعی گر قوانین نسبیت در دنیای ما باشد.
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.